شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

عآطفه

+ يادمه بچگي هام وقتي مي رفتم بهشت زهرا سعي مي کردم پام روقبرا نره ! تا رو يکيشون مي رفت، جيگرم آتيش مي گرفت چشامو مي بستم، تو دلم براش صلوات مي فرستادم چند سال گذشت..... من بزرگتر .... مرده ها بيشتر قديمي ها پوسيده تر ..... جديدي ها با سنگ شکيل تر نمي دونم امروز روي چندتا قبر پام رفت براي چندتا يادم رفت صلوات بفرستم
عآطفه
*اما راستش ، امروز يه چيزي فهميدم* *ما که دلمون نمي اومد حتي روي مرده ها پا بذاريم* *اين روزها چقدر راحت روي زنده ها واحساسشون پا مي ذاريم* *کاش همون بچه مي مونديم*
عآطفه
هي ي ي ي ي تموم شد اون زمانا که چشامو که باز ميکردم ميامدم پارسي تا شب که ميخواستم بخوابم يادمه يه زماني شبا پا ميشدم با گوشي پارسي چک ميکردم الان تعداد پيام دوستانم 6842 ميشه انگار نه انگار :(
عآطفه
اره خب خودمم راضيم چون نشستم سر درس مشقم
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top